ایرانی بیدار است.
آسمان ابری است.
باران نم نم می بارد.
مینا بیرون در باران ایستاد.
او سیما را دید.
سیما سینی در دست دارد.
دراین سینی سیب با بستنی است.
مینا در ساری بود .
مَن او را دیدَم .
آ ن مَرد بار را می بَرَد .
من سیر دوست نَدارَم .
مَن ایران و ایرانی را دوست دارَم .
مینا بستَنی دوست دارَد .
اَمیر اَسب را می رانَد .
ایمان بیمار است .
اَمین بیرون می ایستَد .
سینا سیب دَر سَبَد دارد .
مینا با اَسب می آمَد .
به وبلاگ خانم شریفی خوش آمدید...
برچسب : متن روانخوانی و استثنا, نویسنده : akramesharifia بازدید : 238